کیان و اردوهای دانش آموزی
سلام عزیزم مامان.مدتی به وبلاگت سر نزدم تنبل نبودم ا تو نمیذاری به محض اینکه سراغ لب تاب میام تو میای و میگی برام ماشین شارجی بیار.ماشین شارجی خودتم نتونست تو رو از لب تاب دور کن.عزیزم تو این روزا همراه مامانی میای دبیرستان محل کار مامان.اونجا بهت کلی خوش میگذره بعضی وقتا هم دنبال بچه ها میکردی و میگفتی برین کلاسبچه هام میگفتن مامانش کم بود پسرشم اضافه شدکلا دیگه برا خودت یه پا معاون شدی وقتی میبرمت پشت میز من میشینی و میگی برام نقاشی بیار بعد منبعد مدیرموناما برات بگم مدیر مامان امسال بر عکس سال قبل یه خانوم خیلی مهربون و خوب و خیلی هم تو رو دوست داره با اینکه وقتی میای کل دفتر کارمون را بهم میریزی و مخصو صا صندلی هارو به سلیقه خودت میذاری و یه سرو صدایی راه میندازی که نگو ولی اون خانوم خوب خم به ابروی نمیاره .
عزیزم فصل اردیبهشت حال و هوای مدرسه میشه حال و هوای تو هم توی همه این اردو ها شرکت میکردی و برا خودت کلی ذوق میکردی اصلانم من و اذیت نمی کردی برا خودت با دخترا کلی عکس گرفتی شیطون شدی هااا