سومین مسافرت کیان تو سال 94
عشقم به قول خودت عمر مامان لحظه لحظه زندگی ما با وجود تو دلچسب و زیباست تو خیلی ماهی یه پسر خوشتیپ و با هوش یه پسر ناز که زندگیمون را شیرین و شیرین تر میکنی عزیزم بد نیست که این خاطره رو هم برات بنویسم یه مسافرت بازم چند روزه کوچولو به شهر یزد خونه خاله آذر چون خاله خیلی دور از ما بود و یه مسافر تو راهی داشت و نتونست بیاد ما تصمیم گرفتیم بریم پیشش اولین بار بود دایی رضا و زندایی نسیبه با ما مسافرت میمودن و کلی بهمون خوش گذشت البته هر سلامی یه خداحافظی داره و موقع اومدن خاله کلی گریه کرد و هممون ناراحت شدیم نا گفته نمون که اینقد به تو خوش می گذشت که تا سه شب هر شب با درسا مشغول بازی کردن بودی و نمی خواستی بخوابی درسا برگشتنی ک...
نویسنده :
مامان سوسن
20:13