کیان قبل تولد
عزیزم بیشتر خاطراتمون قبل تولد را برات نوشتم اینجا هم یه سریش را برات می نویسم .مامانی تا یک هفته قبل تولد تو داشت امتحانای پایان ترمش را میداد خیلی سخت بود با اون وضم میرفتم دانشگاه و سختر اینکه اون روزا بابایی پیش ما نبود و محل کارش خیلی دورتر از ما بود و نتونست بیاد تا یک شب قبل تولد تو.اما شبی که فرداش تو متولد می شدی بابایی هم اومد و فرداش یعنی روز سه شنبه 91/4/13 ساعت ده و نیم صبح تو به دنیا اومدی و با خودت یه دنیا شادی و خوشبختی برامون هدیه آوردی از استرس های قبلش نمیگم که قابل وصف نیست تو یه شب کامل شیر نخوردی همش خواب بودی فردای اون روز به التماس یه کم شیر خشک پرستارت بهم داد که بهت بدم و من وقتی میدیدمت که اینطوری معصوم بودی ...
نویسنده :
مامان سوسن
18:44